دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

پژوهشگری - ارتباطات
دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان از سال 1390 فعالیت خود را آغاز کرد و توسط دانشجویان علوم اجتماعی اداره میشود.
مدیر وبلاگ :
محمد عرب (دانشجوی پژوهشگری)

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

 

 

لومان در ۶ نوامبر ۱۹۹۸، در سن ۷۱ سالگی بر اثر بیماری مهلک سرطان درگذشت.سیستم سیستم عبارت است از تفاوت بین محیط و سیستم (Luhmann, 2000, 37). به عبارت دیگر، سیستم با توجه به تفاوت آن با محیط تعریف می شود (Neves and Neves, 2006, 6). این برداشت از سیستم شباهت زیادی به مفهوم پردازی تئوری سیبرنتیک درباره اصطلاح سیستم دارد. در این برداشت، رابطه میان سیستم و محیط آن برحسب تفاوت در میزان پیچیدگی ادراک می شود. پیچیدگی محیط همواره بیشتر از پیچیدگی سیستمی است که در درون آن قرار دارد. سیستم می باید پیچیدگی خود را با پیچیدگی محیط، هماهنگ و متوازن سازد تا بتواند به انواع گوناگون داده های وارده از محیط واکنش نشان دهد؛ این کار از طریق گزینش انجام می شود. بنابراین میزان پیچیدگی از سیستم به محیط افزایش می یابد و همین خود شاخص مرزهای فاصل میان آن دو است. کلی ترین نظر لومان این است که “سیستم‌ها از طریق تثبیت تفاوت میان پیچیدگی درونی و بیرونی، پیچیدگی را کاهش می دهند”. بنابراین کارکرد سیستم‌ها در همه موارد کاستن پیچیدگی است (هولاب، ۱۳۷۵، ۱۵۲).

 

تئوری سیستم‌های اجتماعی تئوری سیستم‌ها [مفاد خود را] از الگوى زیست‏شناسانه‏اى اخذ مى‏کند که بر بقاى موجود ارگانیک و تکامل انواع استوار است. سیستم اجتماعى شبیه به سیستم زیستى تصور مى‏شود، چرا که هر دو مرزهایى را حفظ مى‏کنند و در ارتباطى متقابل با عالم خارج، خواهان ابقاى خود هستند. از سوى دیگر، تئوری سیستم‌ها همچنین از علم سیبرنتیک و منطق دو ارزشى (Binary) که با فن‏آورى اطلاعاتى نوین همبستگى دارد، بهره‏مند است. این تئوری با تعداد مشخصى از مفاهیم و شماى مفهومى کاملا بسط یافته‏اى، که در مورد تمامى پدیده‏هاى اجتماعى صادق‏اند، عمل مى‏کند (هولاب، ۱۳۷۹، ۱۳۰). تئوری سیستم‌هاى لومان در شکل فعلى‏اش حاصل سى سال تحول نظرى است. این تئوری به منزله نوعى تئوری ساختارى مبتنى بر کارکرد در پاسخ به تئوری کارکردى مبتنى بر ساختار تالکوت پارسونز تدوین گشت (مولر، ۱۳۷۹، ۱). برداشت لومان از تئوری سیستم‌ها از حیث انسجام درونی و اهمیت کاربردی، پیشرفتی نسبت به تئوری پارسونز به شمار می آید. تفاوت میان دو برداشت را می توان در پنج حوزه مشخص کرد: ۱٫ پارسونز با تکیه بر ماکس وبر معنا را ویژگی و خاصیت کنش تلقی می کند لیکن آنرا به عنوان معیار تشخیص سیستم‌های اجتماعی به طور کلی در نظر نمی گیرد. ۲٫ گرچه پارسونز در آثار اخیر خود دیگر نظم را به مفهوم استیلا و سلطه ربط نمی دهد، اما عقیده او مبنی بر اینکه نظم محصول ساختارهای هنجاری است، برای تبیین جوامع پیچیده بیش از حد کلی و ساده نگرانه است. لومان استدلال می کند که چنین برداشتی “متضمن مبالغه قابل ملاحظه ای هم درباره اجماعی است که امروزه از لحاظ ساختاری ضروری است و هم در خصوص اجماعی است که در عمل وجود دارد”. ۳٫ پارسونز کارکرد عناصر درونی یک ساختار را مورد بررسی قرار می دهد اما لومان مدعی است که وی از درک کارکرد سیستم‌ها و ساختارها به طور کلی عاجز است. می توان نظریه پارسونز را اصالت کارکرد ساختاری تلقی کرد در حالی که نظریه لومان اصالت ساختار کارکردی است، به این معنی که مفهوم ساختارها و رابطه آن با محیط خود و موضوع تحلیل کارکردی هستند. ۴٫ بنا به ادعای لومان، پارسونز کارکرد نظریه علمی، به ویژه نظریه خودش را به عنوان یک سیستم یا جزئی از یک سیستم نادیده می گیرد. لومان با تأکید بر انعطاف پذیری همه ساختارها فعالیت [فکری] خودش را در درون الگوی اصالت کارکردی خود جای می دهد و بدین سان وحدتی میان تئوری و عمل برقرار می سازد. ۵٫ لومان خواستار آن است که کل مفاهیم در درون چارچوبی اصالت کارکردی نگریسته شوند. حتی مفاهیم حقیقت و ارزش، نه به عنوان پیش فرضهای اولیه، بلکه به لحاظ کارکردی که ایفا می کنند مورد تحلیل قرار می گیرند. به نظر لومان چنین نارساییهایی موجب گردیده که پارسونز نتواند برداشت رسایی از جامعه به عنوان گسترده ترین سیستمی که از درون آن کل فراگرد تفکیک کارکردها ریشه می گیرد، عرضه بدارد. تنها کاربرد روشن و منضبط و خودآگاهانه مفهوم کارکرد می تواند نظریه سیستم‌ها را به تئوری قابل قبولی در باب جامعه تبدیل کند (هولاب، ۱۳۷۵، ۴-۱۵۳). این تئوری در ابتدا کارش را با تئوری عمومى سیستم‌ها و مفهوم اساسى آن یعنى تفاوت میان سیستم و محیط آغاز کرد (مولر، ۱۳۷۹، ۱). لومان جامعه را به مثابه یک سیستم اجتماعی فرض می کند، که به وسیله کاربرد ارتباط اجتماعی معنی دار از محیط خود مجزا می گردد (Rempel, 1996, 59). او بین سیستم‌های اجتماعی و مادی تفاوت قائل می شود اما این بدان معنا نیست که هیچ پیوندی بین آنها وجود ندارد. هر یک از این دو نوع سیستم بدون دیگری نمی تواند رشد یابد؛ اما لومان معتقد است که آنها ذاتاً متفاوت هستند (Arnoldi, 2001, 6). سیستم‌های اجتماعی به موجب رابطه ای که با مقوله معنا دارند، تعریف می شوند. استدلال لومان این است که سیستم‌های اجتماعی، پیچیدگی پیرامون خود را از طریق توسل به مقوله معنا کاهش می دهند. بنابراین حدود یک سیستم اجتماعی به صورت جسمانی و مادی معین نمی شود بلکه مرز میان حوزه معنا و حوزه بی معنایی مشخص کننده آن حدود است. این برداشت از مقوله معنا دارای دو پیامد نسبتاً غیرمتعارف است: ۱٫ به طور مرسوم و سنتی معنا از طریق ادراک فاعل شناسایی تعیین می شود که به واسطه اعمال ارادی و عمدی و یا به واسطه سخنان خود معنایی افاده می کند. لومان این رابطه را واژگون می سازد، به این معنی که به نظر او “معنا” خود هویت بخش و سازنده ذهن شناساگر است نه برعکس. بنابراین فاعل شناسایی صرفاً سیستمی تلقی می شود که معانی آن را به کار می گیرد، نه آنکه خود سرچشمه و مآخذ معانی باشد. ۲٫ معمولاً معنا خصلتی عینی و اثباتی دارد به این معنی که چیزی به خودی خود معنایی ندارد و این معنا مستقل از معانی دیگر است. اما لومان معنا را به شیوه ای کاملاً نسبی یا رابطه ای درمی یابد. به همان شیوه که وی رابطه وابستگی متقابلی میان سیستم و محیط ترسیم می کند، در این مورد نیز بر آن است که معنا تنها از طریق حذف امکانات و احتمالات دیگر تولید می شود. معنا همچنین پیچیدگی را در خود نگه می دارد، زیرا آن احتمالات دیگر را از بین نمی برد بلکه تنها آن را کنار می زند و یا آنها را از کانون توجه به دور می دارد. ۳٫ شاید اشکال اصلی تئوری لومان که خودش نیز از آن آگاه است این باشد که تأکید بر معنا حدود و مرزها را حل نمی کند. برخلاف مرزهای عینی و جسمانی یک سیستم زیستی که هم از حیث مادی و هم از حیث زمانی مشخص اند، حدود معنا یعنی تفکیک آنچه بامعناست از آنچه بی معناست، به عنوان مرز سیستم‌های اجتماعی، قابل تعیین و تشخیص نیست (هولاب، ۱۳۷۵، ۳-۱۵۲) یک سیستم اجتماعی برای زنده ماندن در یک محیط پیچیده، باید مکانیسم‌هایی را جهت کاهش پیچیدگی به وجود آورد، تا سیستم به راحتی با محیط خود ادغام شود. این مکانیسم‌ها شامل گزینش روشها و ابزارهایی برای کاهش پیچیدگی است. چنین گزینشی مرزی را بین یک سیستم و محیط آن به وجود می‌آورد، که به سیستم اجازه می‌دهد الگوهای کنش‌های مرتبط با همدیگر را تداوم بخشد (Turner, 1998, 61). به طور کلی، می توان پیشرفت تئوری سیستم‌ها را به سه مرحله تقسیم کرد: (۱) تئوری سیستم‌های بسته؛ (۲) تئوری سیستم‌های باز؛ و (۳) تئوری سیستم‌های هوشمند یا خودارجاع (self-referential). مباحث لومان از سومین و آخرین مرحله پیشرفت تئوری سیستم مشتق می شود. انتقال از تئوری سیستم‌های بسته به تئوری سیستم‌های باز باعث توجه فزاینده به محیط گردید. این تغییر، شامل آگاهی از محیط و نیز این مطلب است که سیستم‌ها بر پایه روابط بین سیستم و محیط برقرار شده اند و این روابط ایستا نیستند بلکه پویا هستند (Luhmann, 2000, 38).

 

ابعاد محیط سیستم‌های اجتماعی لومان معتقد است که محیط سیستم‌های اجتماعی دارای سه بعد اساسی است: (۱) بعد زمانی: لومان بیش از اکثر تئوری‌پردازان اجتماعی، با زمان (time) به عنوان یک بعد جهان اجتماعی در ارتباط است. او بر این باور است که زمان همیشه سیستم را پیچیده می‌سازد؛ زیرا امتداد زمان به گذشته می‌رسد، و پیکره پیچیده اعمال را در حال حاضر پیچیده تر می‌سازد، و شامل افقهای وسیعی در آینده است. پس یک نظام اجتماعی باید مکانیسم‌هایی را برای کاهش پیچیدگی زمان ایجاد نماید. سیستم باید با ایجاد رویه‌هایی برای انطباق کنشها با گذشته، حال، و آینده روشی را برای نظم بخشی به این بعد پیدا کند. (۲) بعد مادی: بعد مادی محیط عبارت است از تمام روابط ممکن بین کنشها در فضای فیزیکی بالقوه بی‌حد و مرز. (۳) بعد نمادین: این بعد شامل مکانیسم‌هایی است که از بین تمام نمادهای پیچیده و ترکیبهایی که انسانها می‌توانند به صورت احتمالی از آنها درست کنند، بعضی نمادها را انتخاب می‌کنند و آنها را به گونه‌ای سازماندهی می‌کنند که مخالف تعداد زیادی از جایگزین‌های بالقوه است. واسطه‌های نمادینی که انتخاب شده و برای سازماندهی به کنشهای اجتماعی به کار گرفته می‌شوند. (Turner, 1998, 61).انواع سیستم‌های اجتماعی کنشهای افراد در یک سیستم اجتماعی که در هر زمانی یافت می‌شوند به‌صورت معنی‌دار به هم مرتبط و درهم‌تنیده هستند بنابراین آنها را به ‌وسیله گزینش مکانیسم‌های کارکردی از محیط زمانی، مادی و نمادین جدا می‌سازند. از چنین فرآیندی سه نوع اساسی سیستم‌های اجتماعی حاصل می‌شود: (۱) سیستم‌های تعامل (interaction systems)، (۲) سیستم‌های سازمان (organization systems)، و (۳) سیستم‌های جامعوی (societal systems). سیستم‌های تعامل: یک سیستم تعامل زمانی به‌وجود می‌آید که افراد در یک زمان حضور داشته و متوجه حضور همدیگر باشند. چنین سیستم‌هایی به‌ وسیله کاربرد زبان در روابط چهره به چهره گسترش می‌یابد، بنابراین پیچیدگی در ابعاد زمانی، مادی، و نمادین به صورت بیشتری کاهش می‌یابد. سیستم‌های تعامل، محدودیت‌ها و ضعف‌های ذاتی مشخصی نیز از خود بروز می‌دهند. برای مثال، در یک زمان تنها یک موضوع می‌تواند مورد بحث واقع شود، که اگر این‌گونه نباشد هر کسی تلاش خواهد کرد که بی‌درنگ صحبت کند، و در این‌صورت سیستم متلاشی می‌گردد (و مطمئناً اغلب چنین اتفاقی می‌افتد). یا اینکه، منابع متغیر مربوط به مکالمه طرفینِ گفتگو اغلب منجر به رقابت بر سرِ این می‌شود که چه کسی صحبت کند، که خود باعث ایجاد نابرابری و تنش می‌گردد و این می‌تواند به‌صورت بالقوه منجر به تضاد و فروپاشی سیستم گردد. همچنین، صحبت و محاوره زمانبر است زیرا به‌طور متوالی اتفاق می‌افتد. در نتیجه،‌ یک سیستم تعامل هرگز نمی‌تواند بسیار پیچیده گردد. پس سیستم‌های تعامل ساده هستند چرا که آنها فقط شامل کسانی می‌شوند که حضور دارند، درک می‌کنند، و صحبت می‌نمایند؛ آنها در برابر تضاد و تنش آسیب‌پذیر بوده؛ و به مقدار زیادی زمانبر هستند. برای اینکه یک سیستم اجتماعی بزرگتر و پیچیده‌تر گردد، اصول سازمان‌یافته بیشتری که فراتر از ادراک حضور هم و صحبت متوالی باشد لازم است.

 

سیستم‌های سازمان: این سیستم‌ها کنشهای افراد را با توجه به شرایط خاص هماهنگ می‌سازند، مثل کار که وظیفه خاصی است در ازای مقدار مشخصی پول. سیستم‌های سازمانی معمولاً مقررات ورود و خروج دارند (برای مثال،‌ ورود به محل کار در دوره زمانی مشخص و خروج از آنجا با مقدار پول معین) و کارکرد مهم آنها تثبیت شدید روشهای مصنوعی رفتار در دوره زمانی طولانی است. این نوع سیستم‌ها مسئله اساسی انطباق انگیزه‌ها و امیال افراد و نیاز به انجام وظایف معین را حل می‌کنند. یک سازمان به تعهد اخلاقی افراد وابسته نیست؛ و نیز به وفاق هنجاری (normative consensus) نیازی ندارد. در عوض، مقررات ورود و خروج، وظایف را به گونه‌ای مشخص می‌سازند که به افراد اجازه می‌دهد تا آنچه را که لازم است انجام دهند بدون اینکه کاملاً به وسیله سازمان تعیین گردند. بنابراین، سیستم‌های سازمانی برای نظم اجتماعی پیچیده لازم هستند. آنها پیچیدگی محیطی را با سازماندهی افراد در (۱) زمان: با ایجاد مقررات ورود و خروج، و با نظم‌بخشی به فعالیتها در زمان حال و آینده؛ (۲) فضا: با ایجاد تقسیم کار، و تعیین اینکه کدام اقتدار هماهنگ بنماید؛ و (۳) اصطلاحات نمادین: با بیان اینکه چه چیزی مناسب است، چه قواعدی باید به‌کار برده شوند، و چه واسطه‌ای، مثل پول یا دستمزد، قرار است کنش را هدایت نماید؛ کاهش. سیستم‌های جامعوی: این سیستم‌ها حد واسط بین سیستم‌های تعامل و سازمان هستند. یک سیستم جامعوی سیستم جامع همه کنشهای ارتباطی است که به طور متقابل قابل دسترس است. به لحاظ تاریخی، نظام‌های جامعوی به ‌وسیله شرایط ژئوپلتیکی محدود شده‌اند، اما لومان امروزه روندی را به سوی یک جامعه جهانی مشاهده می‌کند. بحث لومان درباره سیستم جامعوی تا اندازه‌ای طولانی است، اما این ایده کلی می‌تواند از تحلیل موضوعات بسیار خاص توسط او استنباط گردد: سیستم‌های جامعوی از کدهای ارتباطی شدیداً تعمیم‌یافته،‌ مثل پول و قدرت، استفاده می‌کنند، تا پیچیدگی محیط را کاهش دهند. در همین راستا، آنها محدودیتهای وسیعی درباره اینکه کنشها چگونه و کجا قرار است به نظامهای تعامل و سازمان مربوط گردد قائل می‌شوند. این سیستم‌ها همچنین زمان ادراک و نوع کنشهایی را که به گذشته، حال، و آینده تمایل دارند، سازماندهی می‌کند (Turner, 1998, 62-3). سیستم‌ها مى‏توانند خرده‏سیستم‌هایى (subsystems) را شکل بخشند که قادرند با استقلال فزاینده یا وابستگى فزاینده پیچیدگى محیطى را تقلیل دهند (مولر، ۱۳۷۹، ۵البته باید به این نکته توجه داشت که تحلیل تفکیک جامعه به خرده سیستم‌های گوناگون توسط لومان، ملهم از کارهای پارسونز می باشد (Arnoldi, 2001, 6). لومان معتقد است که جامعه دارای شش خرده سیستم اجتماعی است: اقتصاد، سیاست، قانون، علم، دین و آموزش و پرورش (Rempel, 1996, ).

در این مبحث شکل خاص و ویژه‌اى از ساختار اجتماعى مطرح است و آن ساختار شکلى است که به‌وسیله ‘وابستگى متقابل و شدید و مستحکم اجزاء آن’ ساخت یافته است. از این لحاظ سیستم‌هاى اجتماعى قسمتى از ‘قلمرو موضوعی’ جامعه‌شناسى به‌شمار مى‌آیند. با وجود این از لحاظ دیگر، ملاحظه سیستم از نظر ‘دیدگاه بینشی’ (Perspektive) متناسب با تفکر جامعه‌شناختى توضیح داده مى‌شود. این توسعه و گسترش موضوع به‌عنوان پارادایم مسلط تحقیق بر دو پایه و دلیل مبتنى است: یکى تز پیچیدگى (Komplexitätsthese) که به‌موجب آن قضایاى اجتماعى به‌وسیله وابستگى متقابل و وابستگى مضمونى و متنى (Kontextabhängigkeit) در حالت پیچیدگى و غموض آنها، طورى شکل گرفته‌اند که نمى‌توان آنها را به‌وسیله مناسبات متغیرات دوگانه ساده توضیح داد. دیگر تز ظهور و بروز (Emergenzthese) که به‌موجب آن قضایاى اجتماعى در سطوح انباشتگى و فزونى بیشتر خود، صفات جدیدى را مى‌سازند که از اجزاء بنیادى و سنگ‌هاى بناى جزئى خود قابل اشتقاق نیستند. دلایل این برداشت و این تصور ظهور، مربوط به این جمله است: ‘کل قضیه بیشتر از مجموع و حاصل جمع اجزاء است’ . البته منتقدان تز بروز به این مطلب اشاره دارند که باید هریک از عناصر مرکبه و مؤلفه (Komponente) حالات تراکمى پیچیده را و البته باید بر مبنا و پایه توضیحى ارائه دهند که در عین حال به‌طور اضافى در آنها نوع خاصى از مناسبات (یعنى روابط درونی) بین عناصر آنها قابل ملاحظه باشند).

ایسم در لغت به معنای: اصالت، اصول، رویه و نمونه آن است و در حالت پسوندی معنای: مکتب از آن گرفته می شود، این پسوند (شیسم، سیسم، سیزم) از واژه شیسما (Schisma) گرفته شده که در زبان یونانی به معنای شکاف است و در ابتدا در مورد مسلک ها و انشعاب هایی به کار می رفته که کلیسا و مذهب مسیح منشعب می شده اند و به هر نوع تجزیه و تفکیکی در جامعه و احزاب و مذهب گفته شد و حالا بصورت یک پسوند رایج به دنبال واژه ها و اصطلاحات (سیاسی، ادبی، هنری، مذهبی، عرفانی، فرهنگی، قومی و …) می آید و تقریبآ هنوز همان مفهوم اولیه را داراست. پسوند (ism) در زبان انگلیسی، isme در زبان فرانسه، ismus در زبان آلمانی کاربرد های گوناگونی دارد، این پسوند در پی نام ها و یا صفت ها می آید و معنای: رای، عقیده، ایمان، مذهب، گرایش و روش را می رساند، تلاش های زیادی اساتید و علمای ایرانی انجام داده اند که معادلی برای ایسم بیابند و گه گاه از پسوندهایی: مثل گر، گری، گرایی، گرا، انگاری، انگار، باور، باوری، خواهی، گفتاری، آئینی، روشی، استفاده کرده اند اما بصورت مطلق چنین کاری عملی نیست، در جای مفهوم را می رساند و در جای نمی رساند، مگر اینکه در جایی گری به کار ببریم، در جایی خواهی، در جایی… مثلآ لیبرالیسم را بگوئیم آزادی خواهی، سوسیالیسم را (جامعه باوری Socialism).

اباحی گری: به معنای نفی حلال و حرام الهی و پایبند نبودن به دستور دین در زندگی فردی و اجتماعی

آبسولوتیسم: عقیده به حکومت مطلقه و ریاست یک دیکتاتور بر همه افراد یک جامعه

اپورتونیسم: عقیده به بوقلمون صفتی و مطابق شرایط زمانی و مکان یعقیده و مسلک عوض کردن

اُپُوزیسیون: به معنای مخالفت یا مخالفان، مخالفت با اهداف دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی

اپولوژیسم: عقیده به کناره گیری از کار دولت و گوشه گیری سیاسی

اپیس کوپالیسم: عقیده به طرفداری از حکومت دینی منتخب از مجموعه کلیسا های ملی

اپیگوریانیسم: عقیده به لغو یا تغییر قانون جامعه در صورتی که مفید به حال افراد جامعه نباشد

اتریتاریانیسم: عقیده به تحت الشعاع بودن فرد در مقابل جامعه

اتو کراسی: عقیده به سپردن همه امور به یک نفر

آتئیسم: عقیده به انکار خداوند

آریستو کراسی: عقیده به سپردن قدرت به چند نفر متمول یا قدرتمند

استالینیسم: عقیده به تغییراتی که استالین در شوروی در عقاید مارکس و لنین داد

اسکیپیسم: عقیده به کناره گیری و انزوا از فعالیت سیاسی و اداری

سکولاریسم: عقیده به اصالت امور دنیوی و هرچه در دنیا موجود است

اسکپ تی کیسم: عقیده به فلسفه شک در باره هرچیز

اگزیستانسیالیسم: عقیده به آزادی انسان و اعتقاد به خداوند را نوعی اسارت و مانع رشد بشر می داند.

آگنوس بی کیسم: عقیده به عدم قبول آنچه که فلاسفه می گویند.

آگوئیسم: خود پرستی

اُمانیسم: (انسان مداری) انسان جای خداوند می نشیند و تکیه گاه تشخیص ارزش ها را انسان می داند.

امپریالیسم: عقیده به ایجاد امپراطوری اقتصادی از راه تصرف سایر ممالک بهر وسیله ای که هست

آمپریسم: عقیده به تجربه یا مشاهده و عمل در هر نوع ایمان و اعتقاد

آنارشیم: عقیده به عدم وجود زمامدار برای اداره امور

آنارکوسندیکالیسم: عقیده به مخالفت با دولت و تحصیل قدرت به وسائل دموکراتیک

آناپپتیسم: عقیده به تلفیق مرام کمونیسم و سوسیالیسم

انترناسیونالیسم: عقیده به خیر و سعادت بشر و ملت ها بدون در نظر گرفتن تعصب های قومی و با همکاری

آنتی انتکتوالیسم: عقیده به اینکه عقل زاده علم است و علم منبع عقل

آنتی کواریانیسم: عقیده به عقاید و آداب قدیمی و کهن و اصالت هرچه کهنه است

آنتی سمیشیسم: عقیده به نابودی یهودیان برای بهبود وضع زندگی مردم

اندوستریالسم: عقیده به تاثیر ماشین و رواج صنعت در زندگی بشر

اندیویدوالیسم: اصالت فرد و داشتن آزادی و اختیار فردی

اورتارکیسم: عقیده به استقلال اقتصادی

الیگارشی: عقیده به سپردن حکومت به دست عدهای معدود

اوبژکتیویسم: عقیده به تفوق فراوان برای حقایق بر اساس درک احساس

اوونیسم: عقیده به تلاش برای حفظ حقوق و مزایای کارگر و بهبود وضع آن

ایدئولوژی: به معنای شناخت” و روشی از اندیشه است که می خواهد هم جهان را توضیح دهد و هم دگرگون سازد.

ایده آلیسم: عقیده به پیروی از افکار و آرزو ها و آمال

بلشویسم: عقیده به ایجاد قدرت سیاسی توسط کار گرانی که تابع انضباط شدیدی هستند

بربریسم: به معنای توحش و بربریت و بدویت

بورژوا : سرمایه داران، سوداگران، پیشه وران و دارندگان مشاغل آزاد که در برابر “پرولتاریا” که به کارگرانی گفته می

شد که هیچ وسیله تولیدی جز نیروی کار خود برای تأمین زندگی ندارند.

پاتریونیسم: میهن پرستی وطن دوستی افراطی

پارتیکولاریسم: عقیده به حفظ آثار و رسوم و آداب و عادات یک شهر توسط مردم

پارلمانتاریسم: عقیده به ایجاد مسئولیت توسط قوه مجریه در برابر قوه مقننه و پارلمان

پاسیفیسم: صلح طلبی

پاروشیالیسم: عقیده به محدودیت فکر

پراگماتیسم: عقیده به فلسفه اصالت عمل

پروببلی تیسم: عقیده به فلسفه احتمال گرایی

پروتستانتیسم لیبرال: اساس دین را تجربه دینی اشخاص می داند، و در اینکه عقل می تواند در مسائل الهیات

اظهار نظر کند، شک دارند.

پست مدرنیسم: انسان به دلیل وابستگی به فرهنگ، زبان، آداب و رسومش نمی تواند به آنها از دیده برتری نگاه کند

و نمی توان داوری کرد که کدام فرهنگ غرب است.

پسی میسم: عقیده بد بینی نسبت به همه کی همه جا و همه وقت

پلورالیسم: عقیده به عدم انحصار علاقه فردی به پیوستگی های سیاسی پلاتونیسم: عقیده به قدرت دولت که وابسته به میزان اطاعت اتباع کشور از مقررات است

پوزیتیویسم اخلاقی: عقیده به اینکه ارزش های اخلاقی واقعیت عقلانی ندارد و خوب و بد, تابع آراء مردم است.

پوزیتیویسم: اعتقاد به اینکه انسان فقط از طریق حس، علم پیدا می کند

پوپولیسم: مردم باوری, هدف های سیاسی را باید بر اساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پیش برد

تروریسم: عقیده به لزوم آدم کشی و ایجاد ترس و وحشت برای ادره حکومت

تروتسکی ایسم: عقیده به اعتدال بین لنینیسم و استالینیسم

تزاریسم: دیکتاتوری

تیرانی (تیرانیسید): حکومت ظالمانه ای که قدرت را از راه غیر قانونی در یونان باستان به دست می گرفت.

دترمینیسم: عقیده به جبر گرایی

دسپوتیسم: عقیده به سپردن کار های یک کشور به دست یک نفر مستبد

دموکراسی: حکومت مردم بر مردم

دوگماتیسم: عقیده به اطاعت صرف و کور کورانه از هر اصل و آیین

دیالکتیک: عقیده به تبعیت از روش فلسفی هگل مبنی بر تز آنتی تز و سنتز

رادیکالیسم: عقیده به بهبودی ریشه ای و نفی ریشه ای همه چیز

راسیونالیسم: عقل گرایی

رفرمیسم: قلمرو دین را تنها رابطه انسان و خداوند می داند و حذف دین از صحنه اجتماعی و سیاسی

رومانتیسم: جنبش هنری، ادبی و فلسفی با تأکید بر طبیعت و وجود عاطفه و احساس و خیال

رویالیسم: عقیده به حکومت مطلق سلطنتی

رئالیسم: عقیده به واقعیت کل در هر مورد و مقصود از کل (دولت )بیشتر است

ژئو پولیتیک: علم مطالعه روابط بین جغرافیا و سیاست

سانترالیسم: تمرکز گرایی

سپتی سیسم: اعتقاد به اینکه انسان راهی برای شناخت حقایق ندارد. از این رو باید در امور توقف نماید.

سزاریسم: تزاریسم دسپو تیسم دیکتاتوری

سکولاریسم: دنیوی شدن , دخالت مسائل معنوی و دین و مذهب را در سیاست و قانون رد می کند.

سمپوزیوم: به جلسه ای که برای بحث و تبادل نظر درباره موضوعی مشخص که مورد علاقه شرکت کنندگان است

گفته می شود.

سندیکالیسم: تریدیونیون یا اتحادیه های کارگری را در فرانسه سندیکا می نامند.

سوفیسم: مغلطه گرایی و سفسطه گویی

سوسیالیسم: عقیده به کنترل همه امور اقتصادی و صنعتی اجتماع به نفع مردم کشور

سوسیالیسم لیبرال: عقیده به کنترل وسایل تولیدی و مخالفت با کنترل توزیع محصول

شوونیسم: عقیده به افراط و مبالغه در میهن پرستی

فاشیسم: عقیده به افراط در استبداد برای رسیدن به ترقی جامعه

فاکسیونالیسم: به معنای حزب است و به مفهوم حزب پرستی و عقیده به لزوم وجود احزاب سیاسی

فالانژیسم: حزب فاشیست اسپانیا

فیمینیسم: جنبش زنان و واکنشی در برابر تباهی و از بین رفتن هویت زن

فورمالیسم: ظاهر گرایی افراطی

فیزیو کراسی: عقیده به عدم دخالت دولت در امور

فئودالیسم: اشراف و مالکین املاکی را مالک می باشند و کشاورزان از حقوق سیاسی محروم اند، و یا به مقداری کم

ازحقوق سیاسی و کشور بهره مند هستند.

کاپیتالیسم: عقیده به سرمایه داری

کالونیسم: عقیده به اطاعت کور کورانه از مذهب

کمونیسم: عقیده به مساوات و برابری بین مردم در کلیه امور

کنستیتوسیونال: سلطنت مشروطه که قدرت پادشاه محدود است، و مجلس قوانین را وضع می کند و پس از تأیید

پادشاه برای اجراء در اختیار قوه مجریه قرار می گیرد.

گوبینیسم: عقیده به تفوق نژاد های بشری

لابیگری: نفوذ در قوه قانوگذاری (از راه تماس با دو مجلس و زیر نفوذ آوردن آنها) و اعمال کردن نظر خود لائیسم: مسلکی است با دین و معنویت ضدیت دارد معادل معنای سکولاریسم می باشد.

لیبرالیسم: عقیده به آزادی حرفه ها در کلیه امور برای افراد بشر

لنینیسم: نوعی از مارکسیسم که منسوب به “ولادیمیر ایلیچ لنین”بنیانگذار رژیم کمونیست و پیشوای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

ماتریالیسم: ماده گرایی عقیده به نفی هر چیز غیر از ماده

ماکیاولیسم :عقیده به ایجاد دولت مقتدر و سرکوبگر , آن را “فلسفه استبداد جدید” نیز می خوانند

مارکسیسم: عقیده به فرضیه تکامل تاریخی تمدن و کشمکش طبقاتب و انقاب پرولتاریا از سوی مارکس

مائوئیسم: افکار مائوتسه تونگ رهبر انقلاب کمونیستی چین درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار کردن

مارکسیسم – لنینیسم با اوضاع چین

مدرنیسم: نو شدن , قرار دادن علم. وسایل جدید، شناخت و ذهنیت های تازه به جای روش‌های قدیمی و دین. مرکانتالیسم: عقیده به افزایش صادرات نسبت به واردات برای ایجاد قدرتهای اقتصادی ملت ها

مولتی پارتیسم: اداره کشور به صورت چند حزبی که هیچ یک از احزاب به اکثریت مطلق آرا را ندارد.

مونارشی: رژیم سلطنتی ای است که در آن پادشاه قوای سه گانه را شخصاً در دست دارد.

میلیتاریسم: ارتش سالاری, سروری ارتش بر دستگاه دولت

موبوکراسی : حکومت افراد نالایق و خودسر که از عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دور هستند .

نازیسم: عنوان حکومت آلمان و علامت اختصاری “حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان” در دورة “هیتلر”

ناسیونالیسم: وطن پرستی

نهیلیسم: عقیده به پوچ گرایی و اینکه هیچ چیز در دنیا پایدار نیست و باید از بین برده شود

یوتیلیتاریانسیم: فلسفه انتفاعی سود جویی

مکاتب و ایدولوژی ها نوعی قرارداد اجتماعی هستند و یه جورایی مشق آدما برای زندگی کردن بهتر تو زمین هستند درسته که بعضی از مکاتب در واقع عملکرد نامطلوب داشتن و بجای فراهم کردن زندگی بهتر برای طرفدارانشون برعکس عمل کردن و  این سوال پیش میاد چرا؟ جوابش این میتونه باشه که  کارگزاران مکاتب نتونستن اونرو خوب پیاده سازی کنن. یا بعضی از مکاتب فقط در تئوری موفق بودند و هستند. اگه بخواهیم یه نگاه کوتاه به مکتب کمونیسم داشته باشیم البته مخالفان می گویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است تا یک مکتب اما مروجان برخلاف این نظر عقیده دارند که تنها نظام سیاسی بدون ایدئولوژی است چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. کمونیسم یک نظام اجتماعی اقتصادی است که هدفش رسیدن به یک جامعه بدون طبقه بهمراه رشد طبقه کارگر(پرولتاریا)  , نفی کاپیتالیسم (نظام سرمایه داری) و ضد دولت گرایی (هیئت حاکمه) بوده و سرمنشا این مکتب به آرا و عقاید کارل مارکس برمی گرده. کارل مارکس کمونیسم رو بر مبنای آزادی طبقه کارگر بنا نهاده بود او معتقد بود طبقه کارگر به دلیل نداشتن امکانات مجبور است نیروی کار خودش بفروشد و این کار او را تبدیل به ماشین می کند و از ماهیت انسانیش به دور می کند و این استثمار برای استمرار خویش دولت می آفریند و نهادی بنام خانواده را بنیان می نهد که پدرسالار است این روابط پدرسالارانه به زن به چشم جنس دوم نگاه می کند و طبعاً چون پدر در راس خانواده قرار دارد، کودکان و زنان همگی جزیی از مایملک پدر محسوب می‌شوند. مارکس در مانیفستش  می‌گوید: «آیا به ما حمله می‌کنید که می‌خواهیم به استثمار کودکان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می‌کنیم.» “کارل مارکس معتقد است برای تبدیل یک جامعه از وضعیت تولید سرمایه داری به حالت تولید کمونیسم، می‌بایست دوران گذاری را طی کرد و این امر به یکباره امکان پذیر نیست، مارکس این دوران گذار را دیکتاتوری پرولتاریا انقلاب کمونیست می‌نامد. جامعه کمونیستی مورد نظر مارکس که از کاپیتالیسم برمی‌خیزد هرگز در عمل تحقق نیافته و به صورت نظری باقی مانده است؛ و در واقع مارکس درباره خصوصیات جامعه کمونیستی صحبت زیادی نکرده‌است. با این وجود، اصطلاح «کمونیسم»، مخصوصاً وقتی با کاپیتالیسم همراه شود بیشتر به رژیم‌های سیاسی و اقتصادی تحت سلطه احزاب کمونیست اشاره می‌کند که مدعی هستند نماینده دیکتاتوری پرولتاریا (طبقه کارگر) می‌باشند.” “در اواخر قرن ۱۹، نظریات مارکس احزاب سوسیالیست را در سراسر اروپا به طور گسترده‌ای فعال کرد اما در نهایت سیاست‌های این احزاب در مسیر کاپیتالیسم «اصلاحی» شکل گرفت و نه در جهت براندازی آن. تنها استثنا در این مورد حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه بود. یکی از شاخه‌های این حزب که به بولشویک معروف است لنین بود، پس از سرنگون کردن دولت موقت روسیه در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به قدرت رسید. در سال ۱۹۱۸، نام این حزب به حزب حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تغییر کرد که این عمل بر اختلاف میان کمونیسم و دیگر شاخه‌های سوسیالیسم دامن زد. پس از پیروزی انقلاب اکتبر در امپراتوری روسیه بسیاری از احزاب سوسیالیست در اکثر کشورهای جهان به احزاب کمونیست تبدیل شدند که درجه اطاعت‌پذیری آن‌ها از حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروری متفاوت بود. پس از جنگ جهانی دوم، کمونیست‌ها در اروپای شرقی به قدرت رسیدند و در سال ۱۹۴۹، حزب کمونیست چین (CPC) توسط مائو زدونگ در جمهوری خلق چین تاسیس شد، این حزب در ادامه، مسیر ایدئولوژیکی رشد کمونیستی خود را به گونه‌ای متفاوت طی کرد. در میان کشورهای جهان سوم که دولتهای طرفدار مکتب کمونیسم تشکیل دادند می‌توان به دولت‌های کشورهای کوبا، کره شمالی، ویتنام شمالی، لائوس، آنگولا، و موزامبیک اشاره کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.