دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

پژوهشگری - ارتباطات
دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان از سال 1390 فعالیت خود را آغاز کرد و توسط دانشجویان علوم اجتماعی اداره میشود.
مدیر وبلاگ :
محمد عرب (دانشجوی پژوهشگری)

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
گفت‌وگوی گرت لاوینک با هربرت شیلر (۱۹۹۷):ما در عصر انزوا و زوال ارزش‌ها قرار داریم.
هربرت شیلر منتقدی است که با شفافیت درباره آثار سیاسی اجتماعی رسانه‌ها اظهارنظر می‌کند. او استاد ارتباطات دانشگاه کالیفورنیا (سن‌دیه‌گو) است و بیش از همه به ‌واسطه کتاب «وسایل ارتباط‌جمعی و امپراتوری آمریکا» و نظریه «امپریالیسم فرهنگی» شناخته‌ شده است. نوشته‌های هربرت شیلر را می‌توان در کنار تحلیل‌های نوام چامسکی و نیل پستمن در مورد رسانه‌ها قرار داد، هر چند از نظر روش‌شناسی دقیق‌تر از هر دو است و در محافل دانشگاهی اعتبار بیشتری دارد. هربرت شیلر یک مارکسیست و یک چپ قدیمی است و نوشته‌هایش گاه بروز بنیادگرایانه [بنیادگرایی چپ] دارد. مطالعات او درباره «کالایی شدن اطلاعات» و «نابرابری دسترسی به اطلاعات» جالب‌ توجه است. این گفت‌وگو در تاریخ ۲۰ فوریه سال ۱۹۹۷ میلادی و در زمان برگزاری اجلاس «اینترنت و سیاست‌ها» در مونیخ انجام ‌شده است.

(087-100) L

گفت‌وگو را در مورد تاریخ شکل‌گیری سپهر مجازی شروع کنیم. نخستین بار چگونه درگیر مفهوم «ایدئولوژی در فضای مجازی» شدید؟

یکی از نخستین کسانی که در این مورد مطالعه کرده، دانیل بل است که دو کتاب «پایان ایدئولوژی» و «جامعه پساصنعتی» را نوشت. به اعتقاد او «تولید» اهمیت خود را از دست‌ داده و مفهوم «خدمات» در حوزه‌های مختلف پررنگ خواهد شد؛ مفهومی که هرچه بیشتر با مقوله «اطلاعات» مرتبط است. دانیل بل بحث سپهر مجازی را مطرح نکرد اما دیگران بر مبنای نظریه او کار کردند و با تکیه ‌بر نظریه «جامعه پساصنعتی» نظریه «جامعه اطلاعاتی» را مطرح کردند. نفر بعدی الوین تافلر بود؛ نویسنده‌ای عامه‌پسند که در سال‌های آغازین دهه ۷۰ درباره این مفاهیم نوشت و نوشته‌هایش با استقبال مواجه شد. دانیل بل و الوین تافلر پایه‌های استوار مباحث مربوط به سپهر مجازی شدند. در آن زمان، ایده‌ها و نوشته‌هایشان مورد نقد جدی قرار نگرفت. چند نفری هم که در نقد اندیشه‌های تافلر نوشتند، چیزی برای گفتن نداشتند و نقدی جدی مطرح نکردند. پدیده‌های الکترونیکی مربوط به این مباحث بعدها ظاهر شد؛ پدیده‌هایی مانند اینترنت و آرپانت (ARPANET) شبکه‌های کوچک و محدود دانشگاهی بود که هنوز مورد توجه عموم قرار نگرفته بود. اکنون [سال ۱۹۹۷ میلادی] کمتر از ۱۰ سال است که این پدیده‌ها مورد توجه و استقبال عمومی قرار گرفته است. من معتقدم سازمان‌ها و نهادهای دولتی حاکم -مانند «بنیاد ملی علوم آمریکا» که در این سال‌ها سرمایه‌گذاری‌های عظیمی برای گسترش نرم‌افزارها انجام داد- عامل اصلی گسترش و تاثیرگذاری پدیده‌های دیجیتالی است. برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کاملا آگاهانه و دقیقی در این مورد صورت گرفته و این اتفاق تصادفی و بی‌برنامه قبلی روی نداده است.

در این تصویر، مارشال مک‌لوهان چه جایگاهی دارد؟

مک‌لوهان به شدت مورد حمایت رسانه‌ها قرار داشت و توجه زیادی به شخص او و نوشته‌هایش شد. دلیل اصلی این توجه، جایگاه محوری «رسانه» در نظریه‌های مک‌لوهان بود؛ صرف نظر از خودشیفتگی و علاقه بیش از حد او به مفهوم رسانه. مک‌لوهان برای رسانه‌های ارتباطی کسی بود که اهمیت و جایگاه «رسانه» را در جامعه مطرح و توجه افکار عمومی را به جایگاه محوری رسانه‌ها جلب کرد. با این وجود، من او را یکی از نظریه‌پردازان سپهر مجازی نمی‌دانم. او در نخستین نوشته‌های منتشرشده‌اش، مانند عروس مکانیکی (The Mechanical Bride) در جایگاه یک ماتریالیست و منتقد اجتماعی سطحی قرار دارد؛ هرچند بعدتر درگیر مباحث جدی‌تری شد.

ژرژ گیلدر (George Gilder) باور دارد قدرت گرفتن رسانه‌های فردی و تکثر رسانه‌های کوچک به تدریج ابرشرکت‌های رسانه‌ای سنتی و انحصارطلب را به حاشیه می‌راند. به نظرم این باور تکمیل‌کننده نقد شما درباره ابرشرکت‌های فراملی رسانه‌ای است. آیا درست می‌گویم؟

برای رسیدن به جوابی درست کافی است به اطراف‌تان نگاه کنید. آیا هیچ تغییری به چشم می‌خورد؟ ابرشرکت‌های فراملی هرروز قدرتمندتر می‌شوند و سلطه خود را گسترش می‌دهند؛ در حالی که دیگر در حوزه رسانه محدود نمانده‌اند و حوزه‌های بیشتری را در انحصار خود گرفته‌اند. امروزه تمامی اشکال ارتباطی در این مجتمع‌های تجاری متمرکز شده است. برای مثال کمپانی تایم وارنر (Time-Warner) با بیش از ۲۰ میلیارد دلار دارایی، دارای انبوهی از استودیوهای فیلمسازی، ایستگاه‌های رادیویی و شبکه‌های تلویزیونی است و اخیرا فروشگاه‌های متعدد زنجیره‌ای تاسیس کرده تا تولیداتش را از طریق این مراکز عرضه کند. کمپانی دیزنی (Disney) هم مثالی دیگر برای این مجتمع‌های رسانه‌ای است. مثال دیگر ویاکام (Viacom) است که شبکه‌های MTV و انبوهی از شرکت‌های مخابراتی و کامپیوتری به او تعلق داشته و بخش بزرگی از تولیدات صوتی تصویری عامه‌پسند را در اختیار دارد. اگر به تولیدات این ابرشرکت در حوزه کودکان نگاه کنیم، متوجه می‌شویم دستاورد این ابرشرکت چیزی جز سطحی کردن بچه‌ها نبوده است.
حرف من ساده است: اکنون همه شبکه‌های صوتی تصویری و مخابراتی در انحصار مالکیت چند ابرشرکت فراملی قرار دارد. شرکت وستینگ هاوس (Westinghouse) صاحب شبکه CBS و شرکت جنرال الکتریک مالک شبکه NBS است. چند ماه پیش [۱۹۹۷ میلادی] شرکت دیزنی شبکه ABC را خریداری کرد. صاحب شبکه Fox هم رابرت مرداک است. بنابراین چگونه می‌توانیم ادعا کنیم این ابرشرکت‌های فراملی به تدریج کمرنگ می‌شوند و قدرت‌شان را از دست می‌دهند؟ مگر اینکه در توهم زندگی کنیم و حرف‌های رویایی بی‌پایه بزنیم. مسیر این ابرشرکت‌ها، جهانی‌سازی است. آنها از فرصت پیش‌آمده و فضای جهانی استفاده می‌کنند تا بازارشان را گسترش دهند و همه مناطق جهان را در انحصار خود داشته باشند. اما اینجا تضادی بزرگ بین خواسته جمعیت جهان و آنچه این شرکت‌ها انجام می‌دهند، وجود دارد.

فکر می‌کنم نقد ایدئولوژیک وضعیت موجود برای ادامه بحث کافی نیست. پذیرش و درک این چارچوب گسترده، نیازمند تحلیل‌ها وآمار اقتصادی است.بدیهی است در قدم نخست باید بفمید این وضعیت چگونه به وجود آمده است. همچنین باید بر موضوع «کالایی شدن اطلاعات» متمرکز شوید. اطلاعات که پیشتر چیزی رایگان بود، اکنون به تصاحب درآمده است. باید به این موضوع توجه کنیم که شبکه (Net) چگونه عملکردی خصوصی پیدا کرده است. شبکه [و سپهرمجازی] به تدریج ماهیت تجاری یافته است. یادمان باشد مدت کوتاهی است که شبکه برای عموم باز شده و به رایگان در دسترس است.

تاثیر رشد وسیع اما آرام رسانه‌های مجازی بر رسانه‌های سنتی و بنگاه‌های خبری چیست؟ به نظر می‌رسد اینترنت و رسانه‌های مجازی برای نوام چامسکی جذاب نیست و در اندیشه و تحلیل‌های او جایگاه استراتژیکی ندارد. برای شما چطور؟

وقتی چیزی گسترش می‌یابد، مجبوریم شرایط را مجددا با در نظر گرفتن تحولات جدید تحلیل کنیم. اینترنت فضای ارتباط و نظارت مستمر است. هرآنچه تاکنون در تحلیل‌هایمان درباره سینما و تلویزیون داشته‌ایم، در مورد شبکه نیز صدق می‌کند. الگوها بسیار مشابه است. ما اکنون به مرز چیزی رسیده‌ایم که بسیاری دوست دارند «جامعه اطلاعاتی» بنامند. این اصطلاح به خوبی نشان می‌دهد واقعیت چیست. وقتی از چیزی «جدید» سخن می‌گوییم، یعنی جایگزین چیزی «کهنه» شده است که به تدریج کنار گذاشته می‌شود. پس ناخودآگاه به ما القا می‌شود که تحلیل‌های قبلی را دور بریزید و تحلیل‌هایی جدید بر مبنای ظهور چیزی جدید داشته باشید. ما در عصر انزوا و زوال ارزش‌ها قرار داریم. آدم‌ها با ناامیدی در جست‌وجوی معنا، هویت، قومیت و جنسیت خود هستند. این مفاهیم جملگی ارزشمند هستند اما وقتی بیش از حد در موردشان صحبت شود و به این مفاهیم توجهی بیمارگونه داشته باشیم، به تدریج توانایی درک واقعیت را از دست می‌دهیم. در واقع، پشت پوسته‌ای از دغدغه‌های جنسیتی، هویتی یا قومیتی گم می‌شویم. با تمرکز سطحی بر این مفاهیم، لایه‌های زیرین را از دست می‌دهیم و قادر نخواهیم بود نیروها و جریانات اصلی شکل‌دهنده به تحولات را بیابیم. صحبت درباره این موضوع که «آیا ما اکنون در جامعه اطلاعاتی هستیم یا خیر»، درگیر شدن در بحث‌های بی‌حاصل حاشیه‌ای و دور افتادن از دغدغه‌های اصلی است. متاسفانه بسیاری از کسانی که به این بحث دامن می‌زنند، صادقانه فکر می‌کنند درباره مهم‌ترین موضوع و دغدغه امروز سخن می‌گویند. خب وقتی کسی نادان است، شما نمی‌توانید او را مجبور به فهمیدن کنید.

تلقی شما از پررنگ شدن نقش مطالعات فرهنگی در این تحولات چیست؟

برای من جدا کردن و تفکیک مطالعات فرهنگی مضحک است؛ چون همواره تلاش کرده‌ام مطالعات و اندیشه‌ام مبتنی بر شاخصه‌های فرهنگی باشد. از سال‌های جوانی تا زمانی که نظریه «امپریالیسم فرهنگی» را مطرح کردم، همواره فرهنگ را بخشی جدایی‌ناپذیر از یک نظریه دانسته‌ام. با ظهور مبحث «مطالعات فرهنگی» و تقابل آن با مطالعات مربوط به اقتصاد سیاسی، امروزه مطالعات و پژوهش‌ها از شکل عملکردی و کل‌نگر خارج و به مباحث بسیار جزیی محدود شده است. حداقل در ایالات متحده، توجه و سرمایه‌گذاری بیش از حد در رشته مطالعات فرهنگی با هدف نفی حقانیت مطالعات مربوط به اقتصاد سیاسی رسانه‌ها صورت می‌گیرد. این را به عنوان یک حکم قطعی نمی‌گویم اما باور دارم در پس توجه به رشته مطالعات فرهنگی، ایدئولوژی خاصی قرار دارد. آنها نمی‌خواهند حقیقت عمیق‌تر نهفته در پیام‌ها و تصاویری را که دریافت می‌کنند، بپذیرند.
تاکید بیش از حد بر «کنش کاربران» افرادی مثل من را در وضعیتی بغرنج قرار می‌دهد و به شک می‌اندازد. هرچند، تلاش می‌کنم بفهمم قدرت فرهنگی در چیست. وقتی بسیاری از متفکران درباره نقش متقابل کاربران و جایگاه مقاومتی آنان در اینترنت سخن می‌گویند، نمی‌فهمم منظورشان از کنش متقابل فرد نسبت به ابرشرکت‌های فراملی حاکم بر شبکه چیست؛ و این تلقی را نمی‌پذیرم. این را می‌فهمم که یک فرد با خواندن کتاب‌های خاص، رمان و عملکرد روزمره‌اش در مقابل شیوه زندگی حاکم [توسط رسانه‌ها] مقاومت کند (به عنوان یک مثال می‌گویم) اما این مقاومت ما را خیلی دور نمی‌کند و در نهایت تحت سلطه همین ابرشرکت‌های فراملی هستیم.

به نظر شما ریشه‌های شکل‌گیری این الگو از اقتصاد سیاسی رسانه چیست؟

این تغییرات سابقه چندانی ندارد و نهایتا به چند دهه پیش بازمی‌گردد. در کلاس‌هایم تلاش می‌کنم مبانی فلسفه ماتریالیستی را -که برای درک تحولات چند دهه اخیر ضروری است- مطرح کنم. دانشجویان برای آنکه بتوانند تحولات اقتصاد سیاسی رسانه بفهمند، باید الگوهای اجتماعی سرمایه‌داری را از زمان ظهور تا امروز بشناسند. این الگوها ناپدید نشده است. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد این الگوها همچنان وجود دارند، حتی در شکل‌گیری و گسترش اینترنت؛ به عنوان یک نمونه. آنچه می‌گویم کم‌اهمیت نیست؛ درک این الگوها به شما امکان می‌دهد بفهمید چگونه شرکت‌های تجاری بزرگ درگیر انبوهی از فعالیت‌های متفاوت شده‌اند. هرکس با کمی دقت می‌تواند شباهت‌ها را پیدا کند. مثلا به راحتی می‌توان ارتباط میان صنایع پوشاک و مد، ورزش حرفه‌ای و شرکت‌های رسانه‌ای را مشخص کرد. سلطه صنعت فرهنگی آشکار و نمایان است.

آیا به پدیده انباشتگی اینترنت اعتقاد دارید؟

احتمالا این پدیده روی خواهد داد و درست است. اما نکته مهم‌تر، توجه و تمرکز ناگهانی رسانه‌ها بر یک مفهوم و بی‌اعتنا شدن به آن پس از مدتی مشخص است. این اتفاق در اواخر دهه ۳۰ [میلادی] و اوایل دهه ۴۰ [میلادی] در صنعت رسانه (media industry) روی داد. این توجه ابتدا دیدگاهی خاص و نخبه‌گرایانه بود که به واسطه تبلیغات رسانه‌ها، به تدریج توده افراد را درگیر کرد. به همین دلیل معتقدم ترویج و توجه بیش از حد به این‌گونه مفاهیم مبتنی بر رویکردی ایدئولوژیک و هدایت‌شده است. مفهوم «اقناع مخاطب توسط رسانه» در دهه ۳۰ [میلادی] بسیار مورد توجه بود اما به تدریج که ارتباطات جمعی در چارچوب و نظم رسمی محدود شد، در مورد آن هیچ صحبتی نشد، چرا که می‌توانست بسیار حساسیت‌برانگیز شود. در نتیجه، همه توجهات از مفهوم «اقناع» به «آثار ارتباطات» تغییر کرد. هرچند، پدیده «انباشتگی» کاملا با مفهوم «اقناع رسانه‌ای مخاطب» تفاوت دارد.

محمد عرب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.