دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

پژوهشگری - ارتباطات
دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه گلستان از سال 1390 فعالیت خود را آغاز کرد و توسط دانشجویان علوم اجتماعی اداره میشود.
مدیر وبلاگ :
محمد عرب (دانشجوی پژوهشگری)

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

معرفت‌ چیست؟

در فرهنگ و ادبیات ما فارسى‌زبانان بین کلماتى چون معرفت، شناخت، دانش، خرد، علم، فلسفه، و حتى دین یا فرق اندکى گذاشته مى‌شود یا اینکه اصلاً آنها مساوى گرفته مى‌شوند و به‌صورت جانشین یکدیگر به‌کار مى‌روند. البته این خاص فرهنگ و زبان فارسى نیست. در فرهنگ و زبان‌هاى دیگر عموماً، البته با شدت و ضعفى متفاوت، وضع به همین منوال است. نه تنها این، بلکه اغلب در حیطهٔ معرفت‌شناسى (Epistemology) و حوزهٔ نظرى شناخت هم، یا اینکه اصولاً موضع مشخصى در تمایز بین آنها وجود ندارد و یا اینکه مرزها غیر دقیق، سیال، مغشوش و متداخل، سطحی، ذوقی، ذهنی، و یا صورى هستند. در اینجا فرصتى نیست که براى هر یک از این مدّعاها شاهد بیاوریم. هدف این است که مصراً بیان کنیم که اگر جنبه‌اى از معرفت‌شناسى که کمتر به آن پرداخته شده بوده است، یعنى تعیین حدّ و حدود قلمروهاى معرفتی، مورد مُداقّه قرار ‌گیرد از بسیارى از مشکلات و تخاصم‌هاى معرفتى - فکرى قرون حاضر جلوگیرى خواهد کرد.

به گواهى بسیارى از دانشمندان برجستهٔ قرن حاضر در معرفت‌شناسى و جامعه‌شناسى معرفتى تقسیمى که ماکس شلر Max Scheler فیلسوف فرزانهٔ فنومنولوژیست (Phenomenologist) و بانى جامعه‌شناسى معرفت، بین دین، فلسفه، و علم اثباتى گذاشت بزرگترین دستاورد در این حوزه است (۱). همان‌طوری‌که درجائی دیگر استدلال کرده‌ام (۲) در عین پذیرش اصولی نظریهٔ انواع سه‌گانهٔ معرفت شلر ما در تکمیل آن تقسیم‌بندی چهارگانهٔ معرفتی را طرح و سرلوحهٔ مطالعات معرفتی خود قرار می‌دهیم. این چهار قلمرو عبارت است از مذهب (۳) ، فلسفه ، علم و ایدئولوژی (۴) چهار قلمروئی که اساساً و ذاتاً متفاوت هستند و تفاوت آنها واقعی است و عینی (۵) و نه تعریفی - سلیقه‌ای - ذهنی. به بیان دیگر تقسیم آنها در عین است و نه در ذهن.

 

(۱) . از آن جمله هستند آلفرد شوتز Alfred Schutz، ورنر اشتارک Werner Stark، دمپف Alois Dempf، لندزبرگ Paul Landsberg، هانس بارث Hans Barth، وژرژر گورویچ George Gurvitch.

(۲) . مراجعه کنید به فصل چهارم کتاب انگلیس مؤلف؛

 

Sociology of Knowledge-theoretical problems, Sterling,1987

 

(۳) . به مفهوم شلری آنکه گاه از آن به‌عنوان متافیزیک، گاه به‌عنوان رستگاری و نجات Salvation نام می‌برد، با تصوری غیررسمی، غیراحکامی، و در قاموس هگلی non-positive غیرتحکمی - تحصلی - اثباتی، همین‌طور غیرفرقه‌ای و شعبه‌ای، بسیط و اصیل.

(۴) . مراد، از ایدئولوژی به مفهوم رایج این ده پانزده سال در ایران نیست؛ مفهومی که به‌خصوص مرحوم دکتر شریعتی جا انداخته است. برداشت مطروحه در این مبحث برداشت مسلط در علوم‌اجتماعی است که معمولاً به معنای عقیده و معرفتی است غیراصیل، قناسدار، دستکاری شده و تحت‌تأثیر منافع.

(۵) . به‌اصطلاح ابژکتیو Objective و نه سوبژکتیو Subjective.

 

به‌طور شماتیک، تصویر زیر بیان‌کنندهٔ ترتیب و ارتباط بین این قلمروهاى معرفتى مورد بحث در کلیت جهان معرفت است.

 

 

این انواع یا قلمروهاى معرفتى به لحاظ‌هاى ذیل متفاوت هستند:

- به‌لحاظ موضوع.

- به‌لحاظ سائق و انگیزهٔ داخلى و ذاتی، و ریشهٔ روانى.

- به‌لحاظ روش.

- به‌لحاظ هدف.

- به‌لحاظ شکل و جهت حرکت تاریخی.

- به‌لحاظ زبان و شیوه یا استیل.

- به‌لحاظ منشاء جامعه‌شناختى از نظر شکل و گروه‌بندى.

- به‌لحاظ کارکرد اجتماعی.

- به‌لحاظ سازمان اجتماعى کسب و نگهدارى.

- به‌لحاظ ممثّل انسانى یا تیپ رهبرى.

 

تا آنجا که به علم مربوط مى‌شود؛

- موضوع در علم:

پرداختن به جهان محسوس - فیزیکى - طبیعى است. در حالى که در فلسفه؛ پرداختن به‌وجود در کلیت آن است در دین؛ پرداختن به فضاى نجات و رستگارى است در ایدئولوژی؛ پرداختن به فضاى حول و حوش روزمرگى و وضعیت‌هاى مربوطهٔ سیاسى - اجتماعى است.

- انگیزه در علم:

اشتیاق به کنترل و تسلط طبیعت، روان و جامعه است. در حالى که در فلسفه؛ ”حیرانى مدام در اینکه چیزى وجود دارد“ (۶) در دین؛ سائق تحفّظ روحى از طریق رستگارى به‌وسیلهٔ قدرت قدسى در ایدئولوژی؛ سائق زیستن و ماندن.

(۶) . به قول ارسطو.

- روش و فرآیند ذهنى در علم:

تجربه، مشاهده، اندازه‌گیری، استقراء و قیاس است. در حالى که در فلسفه؛ عقل جوهنگر، از طریق مواجهه مستقیم در دین؛ عمل ذهنیِ امید، ترس، عشق، اراده، آگاهى و غیر آن. همگى مبتنى بر تشخیص عدم کمال (کامل نبودن) جهان و به دنبال وحى به‌عنوان شکل انزال از منشاء به ممثل در ایدئولوژی؛ توجیه، و تأثر در صحنه.

- هدف در علم:

بازنمائى پراگماتیستى روابط پدیدارى (پیش‌بینی، بازسازی) است. در حالى که در فلسفه؛ شرکت در روابط وجودى با عنایت به معنی، ذات، و جوهر جهت متعالى‌ترین تشکل شخص: ”تفرهنگ - Culturation, Cultivation“ در دین؛ نجات شخص و گروه در ایدئولوژی؛ دوام و روزمرگی.

- شکل و جهت حرکت تاریخى در علم:

غیرشخصی، رو به جلو، و از ارزش اندازنده سیستم‌هاى قبلى است. در حالى که در فلسفه؛ داراى پیشرفت است ولى نه ترقى در دین؛ رو به عقب و ”بازگشت به اصل“ است، بدون رشد و پیشرفت (۷) در ایدئولوژی؛ حرکت زیگزاگی، با محوریت حال، قشرى و دگماتیک و غیرانتقادى است.

(۷) . ”Back to the Origin“، ”الرجوع الی‌الاصل فضیله“؛ آن هم چون وحی خداوندی است و کامل است و تمام.

- زبان و استیل خاص در علم:

بیشتر مصنوعی، اصطلاحى و بین‌المللى شده است در حالى که در فلسفه؛ زبان طبیعى اما به شیوهٔ نخبگان در مذهب؛ زبان طبیعى عامه در ایدئولوژی؛ اختلاط اینها (سه فرم دیگر) و با رنگ سیاسى و ظاهرفریبانه.

- منشاء جامعه‌شناختى از لحاظ تشکل و گروه‌بندی، در علم:

طبقه‌ و گروه اقتصادى و منفعتى است. در حالى که در فلسفه؛ مدنى - شهرى (در دورهٔ تسلط پارامتر سیاسی) در دین؛ بنیان خویشاوندى (در دورهٔ تسلط پارامتر خانوادگی) در ایدئولوژی؛ نافذ در کلیت جامعه‌ تحت هر قشربندى و پیش‌برنده توسط باند و جناح و حزب.

- کارکرد اجتماعى در مورد علم:

سلطه و رفاه مادى است. در حالى که در فلسفه؛ ارائهٔ بینش است و فرهنگ (۸) در دین؛ تحمل، تعالی، و وحدت است درایدئولوژی؛ چرخاندن اجتماعى و دستکارى و مهندسى توده‌اى است.

(۸) . به مفهوم Vision و Cultivation

- سازمان و پایگاه کسب و حفظ در علم:

دانشگاه، پژوهشکده، کارگاه و آزمایشگاه است در حالى که در فلسفه؛ حلقه، مکتب، و آکادمى است در دین؛ مسجد، کلیسا، کنیسه، و دیر است در ایدئولوژی؛ مقرّ حزب است، و مرکز کنترل و هدایت وسائل ارتباط جمعی.

- ممثّل انسانى یا تیپ نمونهٔ انسانى و راهبر در علم:

ممثّل انسانى یا تیپ نمونهٔ انسانى و راهبر در علم دانشمند است. در حالى که فلسفه؛ فیلسوف است و خردمند در دین؛ پیامبر، پیر و مرشد، و قدّیس است در ایدئولوژی؛ ایدئولوگ، و سیاستمدار است.

ما در اینجا بنا نداریم که وارد مباحث صرف اپیستمولوژیک شویم ولى چند نکته را به‌طور گذرا باید متذکر شویم. اول اینکه همان‌طور که در طرح شماتیک مى‌بینید قلمروهاى معرفتى در مرز به هم مى‌پیوندند و بنابراین در این نقاط مباحث تابع مسائل مطروحه در نظریه‌هاى مرزى (Boundery Theories) است. این به معنى این است که علم در نهایت به فلسفه مى‌پیوندد و فلسفه به مذهب. در ثانى اینکه، اگرچه این قلمروها در کنار هم عمل مى‌کنند و براى یکدیگر لازم هستند ولى در بین این قلمروها یک سلسله مراتب عینى ارزشى وجود دارد؛ به ترتیب تزاید از ایدئولوژى به علم به فلسفه به مذهب. با پذیرش این چهار قلمرو معرفتى و تشخّص عینى ذاتى آنها آن وقت مشکلات معرفتى که در طول قرون و اعصار وجود داشته قابل پیش‌بینى و پیشگیرى خواهد بود؛ از آن جمله است تسلط مذهب بر فلسفه و علم در قرون وسطى (به‌لحاظ روش، ارزش و موضوع) و انتقام از آن یعنى تسلط علم بر فلسفه و مذهب از آغاز قرون جدید (۱).

 

(۱) . و در این راستا است که ماکس شلر می‌گوید پوزیتیوسیم کُنت و اسپنسریک فلسفه نبوده بلکه یک ایدئولوژی منفعت‌گرائی غربی بوده است. مراجعه کنید به.

 

Max Scheler, Problems of a Sociology of Knowledge, RKP, 1980, P80

 

 

با این طرح، جامعه‌شناسى علم جزئى یا زیرمجموعه‌اى از جامعه‌شناسى معرفت است. از جامعه‌شناسى علم دو تعریف مى‌شود ارائه داد، یکى تعریفى کلاسیک است که بیان مى‌کند که جامعه‌شناسى علم عبارت است از مطالعه و بررسى در مورد رابطهٔ بین فضاى علم (و عناصر آن از قبیل: دانشمندان، نهادهاى آموزشى و پژوهشی، مؤسسات علم، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها، هنجارهاى علمی، جوّ علمى و ...) و جامعه (با اجزاء: افراد، امکانات اقتصادى - اجتماعى - سیاسى - دینی، پارامترهاى تاریخی، نظامی، فکرى و غیر آن).

 

طرح شماتیک این تعریف عبارت خواهد بود از:


 

خط‌چین این نماى شماتیک به معناى باز بودن نوع رابطه (از تأثیر تا جبر عِلّی) است و دو جهته بودن پیکان دال بر اینکه جهت عملکرد مى‌تواند بنا به شرایط از یک طرف به طرف دیگر، بالعکس، یا در هر دو جهت باشد.

واضح است که مطالعهٔ ارتباط بین علم و جامعه تنها ارتباط بین کلیت علم و کلیت جامعه نیست بلکه ارتباط عناصرى از یکى به کل یا عناصرى از دیگرى هم خواهد بود. در نتیجه به‌عنوان مثال براى نوع مطالعات جامعه‌شناسى علم مى‌شود بر تأثیر جنگ‌هاى صلیبى (از فضاى اجتماعی) بر تجربه‌گرائى در علم در قرون وسطى (از فضاى علمی) انگشت گذاشت یا بالعکس بر تأثیر ذهنیت ریاضى بر تکنولوژى نظامى در قرون اخیر.

اما تعریف دوم؛ تعریفى سیستماتیک است از جامعه‌شناسى علم؛ و آن عبارت است از در نظر گرفتن فضاى اجزاء علم به‌عنوان یک سیستم. آنگاه جامعه‌شناسى علم عبارت خواهد بود از مطالعهٔ روابط جمعى بین عناصر این سیستم. فى‌المثل مطالعهٔ رابطهٔ بین رسمیت یافتن نظریه‌هاى علمى و مجلات علمی.

 

طرح شماتیک تعریف سیستماتیک جامعه‌شناسى علم عبارت خواهد بود از:

 

اما تاریخچهٔ شکل‌گیری و رشد این حوزه ، یعنی جامعه‌شناسی علم؛ تقریباً بین متخصصین این حوزه و کسانی که مطالعه‌ای در آن دارند توافق کلی است که باید مرتون R.Merton را به‌عنوان پایه‌گذار این رشته حساب کرد (۲) . این البته بدان معنا نیست که مسائل این حوزه و مباحث مربوطه قبل از او عنوان نشده بودند. مرتون خود نیز بر این باور است که ریشهٔ این حوزه در مباحث مارکس ، دورکیم و وبر است (۳) . البته او در جائی دیگر مطرح می‌کند که پیشقراولان این رشته ، پیشقراولان خود جامعه‌شناسی بوده‌اند: سن سیمون ، کنت ، مارکس (۴) و باز البته ناگفته نماند که نسبت دادن یک قلمرو یا حوزه به این یا آن دانشمند صرفاً یک مسئلهٔ ذهنی - تاریخی نیست بلکه همراه با آن پذیرفتن و تمسّک به یک مشرب و مشروعیت آن است. در نتیجه جامعه‌شناسی علمی که اصل آن به مارکس نسبت داده‌ می‌شود با جامعه‌شناسی علمی که به کنت نسبت داده می‌شود در باطن یکی نیست؛ اولی سنت فکری مارکیستی دارد و دومی سنت فکری تحصّلی کنتی.

 

(۲) . برای مثال مراجعه کنید به مقدمه N.Storer بر کتاب مرتون تحت‌عنوان.

 

The Sociology of Science-theoretical and Empirical Investigations
The University of Chicago Press, Chicago & London, 1973

 

 

 

(۳) . R.K.Merton, The Sociology of Science-an episodic memoir, S - outhern Illinois University Press, Carbondale, 1979, P20

 

 

(۴) . مراجعه کنید به مقدمه N.Storer بر کتاب مرتون، P8. برای برداشت‌های به‌خصوص مارکس و دورکیم در مورد علم به مقاله دکتر محمد توکل در همین مبحث (جامعه‌شناسی علم) مراجعه کنید.

در هر صورت وقتی از کلاسیک‌های فوق‌الذکر به زمان معاصر نزدیکتر شویم ، در اینجا و آنجا کتب ، مقالات و نویسندگانی را می‌یابیم که مباحث جامعه‌شناسی علم را بدون اینکه این عنوان بعداً جعل شده را به‌کار برند طرح کرده‌اند. از آن میان آگبرن (W.F.Ogburn) است با کتاب مهم خود تحت عنوان تغییرات اجتماعی (۵) و مقالهٔ او با توماس (D.S.Thomas) تحت عنوان ”آیا اختراعات گریزناپذیر هستند؟“ (۶) که طبق آن به این نظر می‌رسد که کشفیات و اختراعات بستگی کامل با تحول اجتماعی دارند.

(۵) . social change. New York. ۱۹۲۲

 

(۶) . ''Are Inventions Inevitable? A Note on Social Evolution''

Political Science Quarterly, 1922, 37, pp 83-98

 

 

 

 

باز در حوزهٔ جامعه‌شناسی آمریکا ، اس.سی. گیلفیلان در سال (۱) ۹۳۵ کتاب مشهور جامعه‌شناسی اختراع خود را به چاپ رساند ۱ و اما در خارج حوزهٔ مشخص جامعه‌شناسی نباید اسم و تأثیر کار مورخ بزرگ علم جورج سارتن را فراموش کرد. در اینجا مجال مطالعهٔ تأثیر وی بر مرتن و دیگر شاگردان بی‌واسطهٔ او از قبیل کون (Kuhn) ، باربر (Barber) و کوهن (Cohen) نیست. در اروپا در همان سال‌های ۱۹۳۰ دانشمندان علوم طبیعی‌ای بودند که در حوزهٔ تخصصی علمی خود به جنبه‌های جامعه‌شناسی نیز پرداختند - و بیشتر با دید مارکسیستی. از آن جمله هستند: برنال ، هالدین ، هاگبن ، هاکسلی ، لوی ، سُدی ، بوریس هسن و ژوزف نیدهام (Bernal, J.B.S.Haldane, Hogben, Huxley, Levy, B.Hessen, J.Needham). در این میان دو کار پر مراجعه ، یکی مال هسن بود تحت عنوان ”ریشه‌های اجتماعی و اقتصادی کتاب اصول نیوتن“ (۲) و دیگر مال نیدهام تحت عنوان علم و تمدن در چین (۳) . ولی این کارها چه در اروپا و چه در آمریکا هنوز یک رابطهٔ سیستماتیکی را در بین فضای علم و جامعه‌شناسی تصویر و بررسی نمی‌کردند.

(۱) . S.Colum Gilfillan, The Sociology of Invention, Chicago, 1935

 

(۲) . ''The Social and Economic Roots of Newton's 'Principa'' و تجدید چاپ یافته در NewYork, Howard Fertog,1971

(۳) . Needham, Joseph. Science and Civilisation in China, 5vols, Cam-bridge University Press, Cambridge.

 

 

در نتیجه با وجود مطالعات و بررسی‌هائی در باب ارتباط علم و جامعه ، این رابرت مرتون بود که بعد از اینکه رساله دکتری خود را در ۱۹۳۵ تحت عنوان علم ، تکنولوژی و جامعه در قرن ۱۷ انگستان (۴) به پایان آورده بود و با یکی دو کار کم اهمیت‌تر دیگری که بعد از این رساله معروف انجام داد ، پایه‌های مستحکم را برای برپائی جامعه‌شناسی علم بنا کرده و هم او بود که بعد از یک دوره فترت تقریباً ده ساله ، به مطالعهٔ جامعه‌شناختی علم بازگشت. و از این زمان بود که چند سال پرثمر برای خود مرتون و جامعه‌شناسی علم آغاز گردید. تألیفاتی از قبیل ”اولویت‌ها در کشف علمی“ (۵) ، ”تشخیص و امتیاز علمی“ (۶) ، ”هوی و هوس دانشمندان“ (۷) ، ”سیستم‌های پاداش و ارتباطات علم“ (۸) ، ”الگوهای رفتاری دانشمندان“ (۹) ، ”الگوهای ارزیابی در علم“ (۱۰) ، ”سن و ساخت سنی در علمی“ (۱۱) و ... مربوط به این دوره‌ هستند. مقاله ”علم و نظام اجتماعی“ (۱۲) از او که ترجمهٔ آن در این مجموعه آمده مربوط به سال ۱۹۳۷ می‌باشد و مقاله ”ساختار هنجاری علم“ او مربوط به ۱۹۴۲. تعمق در آثار مرتون شخص را به این قضاوت می‌کشاند که با همهٔ اهمیت و وزنی که مرتون برای جامعه‌شناسی علم داشته است باز باید او را بیشتر جامعه‌شناس دانشمندان دانست تا جامعه‌شناس علم علی‌الاطلاق.

 

(۴) . Science, Technology and Society in Seventeenth-Century England, in Osiris, Saint Catherine Press, Bruges-Belgium, 1938

 

 

(۵) . ''Priorities in Scientific Discovery:A chapter in the Sociology of Sc - ience, American Sociological Review, 22, Dec. 1957, 635-59.

 

 

(۶) . "Recognition" and Excellence, in Recognition and Excellence, ed. A. Yarmolinsky, NewYorky,NewYork, free press,1960

 

 

 

(۷) . "The Ambivalence of Scientists" , Bulletin of the Johns Hopkins Hospital, 112, 1963, 77-97

 

 

(۸) . "The Mathew Effect in Science: the Reward and Communication Systems of Science", Science, 199, Jon 68, 55-63.

 

 

(۹) . "Behavior Patterns of Scientists", American Scientist, 57 Spr 69, 1-23

 

 

(۱۰) . "Patterns of Evaluation in Science", Minerva, 9, Jan 1971, 66-100

 

 

(۱۱) . "Age, Aging, and Age Structure in Science", in Aging and Society. ed. M.Riley, vol 3, NewYork, 1972

 

 

(۱۲) . این مقاله نخست در جامعه جامعه‌شناسی آمریکا Ameriean sociological society در دسامبر ۱۹۳۷ ارائه شد و سپس در مجله Philosophy of Science, 5, 1938, 321-37 چاپ گردید.

 

بهر تقدیر جامعه‌شناسی علم در سال‌های ۱۹۶۰ و آن هم در آمریکا جای پای خودش را محکم کرد. البته در دههٔ ۵۰ مباحثی در دو راستا؛ هم در مورد طبیعت ، ساخت و رشد محتوای معرفت علم و هم در مورد سازمان فعالیت علمی ، دانشمندان و اجتماعی علمی رشد یافته بود. این دو زمینه همراه با کارهائی که به‌خصوص مرتون انجام داده بود و داشت انجام می‌داد عوامل مؤثر در طرح جدّی ، جا افتادن و رشد جامعه‌شناسی علم در دههٔ ۱۹۶۰ شدند. در این دهه علاوه بر مرتون و شاگردان او در دانشگاه کلمبیا و جاهای دیگر ، جامعه‌شناسان متعددی جنبه‌های مختلف علم از دیدگاه اجتماعی را مورد مطالعه و تحقیق قرار دادند (۱۳). از جمله کارهای قوی‌ای که در این دوره به ظهور رسید تحقیق توماس کون است که در قالب کتاب مشهور و نافذ ساخت انقلاب علمی (۱۴) در سال ۱۹۲۸ به چاپ رسید. با اینکه به‌لحاظ تخصصی او یک مورخ علم است و در حوزهٔ فلسفهٔ علم صاحب‌نظر ، این مباحث به جامعه‌شناسی علم بسیار نزدیک است ، لفظ پارادایم - Paradigm (مدل) به معنی رایج کنونی آن مأخوذ از این مباحث است.نکتهٔ مورد تأمل کون ارتباط بین محتوای علم و تغییرات در محور و سازمان معرفت علمی است.

 

(۱۳) . برای آگاهی از نمونه‌هائی از این کارها مراجعه کنید به مقدمه‌ای که استور و N.Storer بر کتاب جامعه‌شناسی علم مرتون نگذاشته و قبلاً به آن اشاره شده - صفحات XXV بعد.

 

(۱۴) . Thomas S.Kuhn, The Structure of Scientific Revolutions, University of Chicago Press, Chicago, 1962

 

او بیش از هر فیلسوف یا مورخ علم دیگر ساختار اجتماعى ”اجتماعى علمى - Seientific Community“ را به‌عنوان مبناى عملکرد پارادایم‌هاى علمی، و تحول علمی، مورد مداقّه قرار داده است. وى مطرح مى‌کند که وقتى پارادایم‌ وجود خارجى دارد که مؤلفه‌هاى اساسى هیئت معرفتى روى‌هم‌رفته پایدار باشد و عموماً مقبول (مثلاً وضعیت فیزیک نیوتنى بین ۱۷۰۰ تا ۱۹۰۰ میلادی). در این موقع تحقیق در باب مسائلى که جارى در این چارچوب است و مبتنى بر تعریف اساسى رایج رشته مشمول ”علم دستوری“ یا ”علم هنجارى - Normative Science“ مى‌شود. در نتیجه ”انقلاب علمی“ وقتى اتفاق مى‌افتد که همبستگى و انسجام این پارادایم یا مدل زیر سنگینى تئورى‌هاى جدید، سؤالات جدید، و داده‌هاى جدید فرو پاشد و بر اثر آن اعتبار آن مورد شک واقع شود. آنگاه است که یک پارادایم یا مدل جدید به‌جاى آن رشد مى‌کند. این برداشت براى جامعه‌شناسى شایان اهمیت است؛ با هر دو تعریفى که از آن ارائه دادیم: هم با تعریف اول یا کلاسیک آن (که علم را تابع نسبیّت تاریخى - و طبیعتاً اجتماعى - مى‌کند) و هم با تعریف دوم یا سیستماتیک (که وجود و عملکرد آن را به‌عنوان یک مجموعهٔ به‌هم پیوسته، یک سیستم و طبق قاموس کونی، یک پارادایم مورد مطالعه قرار مى‌دهد (۱۵).

(۱۵) . با اینکه این نکات راکون خود با دیدی جامعه‌شناسی به صراحت ابراز نکرده است.

برخلاف کون ، شخصیت صاحب نام دیگر فلسفه علم کارل پوپر ، تأثیر آن بر جامعه‌شناسی علم اولاً محدوتر ، ثانیاً بطئی‌تر ، و ثالثاً بیشتر از لحاظ فلسفی بوده است (۱۶) و در مقابل جامعه‌شناسی علم عملاً کانالی شده است برای ورود فلسفه پوپری به حوزهٔ وسیع‌تر جامعه‌شناسی. اما رشد این رشته در کشورهای دیگر؛ از میان سایر کشورها به‌لحاظ تاریخی لهستان و آلمان وضعی کاملاً استثنائی داشته‌اند. در لهستان از اوائل سال‌های ۱۹۲۰ دانشمندان ، و منجمله جامعه‌شناسان برجسته‌ای ، سعی کردند مطالعات خود را بر بررسی زمینه‌های سیاسی و اجتماعی علم متمرکز کنند. مشهورتر از دیگران در این رابطه باید زنانیکی (Florian Znaniecki) و اسوسکی (Stanislaw Ossowski) در لهستان نام برد. ولی این فعالیت‌ها از مرز لهستان فراتر نرفت و در آنجا هم این سنت با ظهور جنگ جهانی قطع گردید. در آلمان مسائل جامعه‌شناسی علم در چارچوب وسیع‌تر جامعه‌شناسی معرفت و فرهنگ طرح گردید و از ماکس وبر و آلفرد وبر به‌عنوان نامداران تحقیقات مربوطه باید نام برد.

(۱۶) . مطالعه در باب مراجعات به پوپر در تألیفات جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که تأثیر وی بیش از اینکه از نوشتجاتش در فلسفه سیاسی باشد از فلسفه علم او است.

به‌عنوان شاهد و برای مثال مراجعه کنید به: R.K.Merton, The Sociology of Science-an episodic memoir, opcit, P69

بعد از رسمیت یافتن جامعه‌شناسى علم در آمریکا علاقه به تحقیقات در این حوزه در کشورهاى دیگر نیز قوت گرفته است؛ در انگلستان، در فرانسه، در شوروی، در سوئد و همین‌طور در کشورهاى دیگرى چون آلمان، اسرائیل، هلند، ژاپن. بنا نداریم که لیستى از نمونهٔ این کارها در اینجا ارائه دهیم. و اما در ایران؛ در سطح دانشگاهى هنوز کارهائى اساسى در این حوزه صورت نیافته. درس جامعه‌شناسى علم هم که چند سالى بود در دانشکده‌هاى علوم اجتماعى تدرسى مى‌شد طبق آئین‌نامهٔ جدید صادره از کمیتهٔ برنامه‌ریزى وزارت علوم از لیست دروس اختیارى لیسانس حذف گردید. شاید این بدین دلیل باشد که چون ما معمولاً در نام دروس و سرفصل‌ها هم باید چند دهه از دیگران عقب‌تر باشیم دیده‌اند که هنوز زود است این رشتهٔ نو در اینجا وارد شود. حداقل فاصله باید رعایت شود!

محمد عرب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.